ماهیت و حقیقت قرآن

ساخت وبلاگ

 

از منظر آیت الله معرفت (ره)

ماهیت و حقیقت قرآن

 

نویسنده: روح الله رزقی (1)




 

 

 از منظر آیت الله معرفت (ره)

مقدمه

بی شک حضرت استاد آیت الله معرفت (رحمه الله) از زمره فقیهان و مفسران ژرف اندیش و نام آوری است که در چند دهه اخیر، نظرات عمیق فقهی و نوآوری ها و اندیشه های ناب قرآنی آن بزرگوار مورد توجه محافل بزرگ علمی و دینی عصر ما قرار گرفته و کمکی بزرگ و مؤثری در نهضت تولید علم کرده است.
به راستی فقدان آن فقید سعید، ثلمه ای جبران ناپذیر در حوزه اندیشه دینی، به ویژه در عرصه قرآن پژوهی بر جای گذاشته که بدین زودی ها جای آن پُر نخواهد شد.
آری! ایشان پس از استاد علامه طباطبایی (رحمه الله) روحی تازه به جان تشنه قرآن پژوهان دمید و تحقیقاتش در حوزه علوم و معارف قرآنی، سبب آبروی جهان تشیع شد؛ اگر گران سنگ و جاودان التمهید فی علوم القرآن او جای خالی این دانش و معرفت دینی در عالم تشیع را پر کرد و چراغ کم فروغ این علم را که قرن ها بدان توجهی در خور نشده بود، رونق بخشید.
نگارنده در این مقاله کوتاه و در نگاهی مقایسه ای، به یکی از نظرات جدید حضرت استاد (رحمه الله) در موضوع « حقیقت و ماهیت قرآن » پرداخته و دیدگاه ایشان را با نظر علامه طباطبایی (رحمه الله) مورد بررسی قرار داده است.
کلیدواژه ها: ماهیت قرآن، نزول قرآن، کتاب مکنون، علامه طباطبایی.

ماهیت و حقیقت قرآن کریم

آیا ماهیت قرآن چیزی غیر از الفاظ و عباراتی است که اکنون در دسترس ما است؟ این پرسشی است که پاسخ آن یکی از نو اندیشی های حضرت استاد (رحمه الله) در عرصه قرآن پژوهی است که در نقد نظریه علامه طباطبایی (رحمه الله) و دیگران بیان داشته است.
این مقاله در سه فصل به بررسی و تبیین این موضوع می پردازد:
فصل اول: دیدگاه علامه طباطبایی (رحمه الله)؛
فصل دوم: دیدگاه استاد معرفت (رحمه الله)؛
فصل سوم: جمع بندی و مقایسه دو دیدگاه.

فصل اول: دیدگاه علامه طباطبایی (رحمه الله) درباره حقیقت قرآن

استاد علامه طباطبایی (رحمه الله) این موضوع را در تفسیر تأویل و ذیل آیات گوناگونی در تفسیر قیم المیزان مطرح کرده است که به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
الف. ذیل آیه ی شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ. (2)
حاصل کلام مرحوم علامه در این بخش، نکاتی به شرح زیر است:
1. نزول به معنای پایین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است و « انزال » بر خلاف « تنزیل » به معنای نازل کردن دفعی و یکپارچه است و قرآن اسم کتابی است که خداوند بر پیامبر گرامی اش نازل کرد و بدین روی آن را قرآن نامید که قبلاً از جنس خواندی ها نبود و برای این که در خور فهم بشر شود، نازل کرد و در نتیجه کتابی خواندنی شد:
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3)
پس این حکم هم بر مجموع قرآن اطلاق می شود، هم برای اجزای آن.
2. تدبر در این آیه و آیات دیگری مانند:
وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ؛ (4)
إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (5)
می فهماند که مراد از « انزال » نزول دفعی است، نه تدریجی.
3. دفعی بودن نزول قرآن به دو لحاظ می تواند باشد:
الف. نزول دفعی به اعتبار مجموع در کتاب هر چند تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، مانند نزول باران که گرچه قطره قطره نازل می شود، ولی گفته می شود:
کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ؛ (6)
به همین اعتبار درباره ی قرآن فرموده است:
کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ. (7)
ب. نزول دفعی به این لحاظ که قرآن دارای حقیقت دیگری ماورای فهم عادی ما است:
و إما لکون الکتاب ذا حقیقة اُخری وراء ما نفهمه بالفهم العادی. (8)
آری! قرآن کریم به لحاظ آن حقیقت، امری واحد و غیر تدریجی است و نزولش به انزال ( دفعی ) است، نه تنزیل ( تدریجی ).
ظاهر از آیات کریمه قرآن همین احتمال دوم است:
کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ، (9)
چون احکام در مقابل تفصیل است و تفصیل به معنای فصل فصل و قطعه قطعه بودن است، پس احکام یعنی محکم و بدون جزء و فصل بودن. این آیه صریح در آن است که تفصیل کنونی قرآن بعد از احکام آن بوده است؛ یعنی قرآن در آغاز، حقیقت واحد غیر مفصّل بوده است.
روشن تر از آیه یاد شده، این آیات است:
وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى‏ عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ * هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ؛ (10) وَمَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَى‏ مِن دُونِ اللَّهِ وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ * ... بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ. (11)
از این آیات، به ویژه از آیات اخیر ( سوره یونس ) به خوبی استفاده می شود که مسأله تفصیل و جداسازی امری است که بر قرآن کریم عارض شده است، پس کتاب فی نفسه چیزی است و تفصیلی که بر آن عارض شده، چیز دیگر، و کفاری که کتاب را تکذیب کردند، تکذیب آن ها مربوط به تفصیل کتاب و ناشی از آن است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برمی گردد و به زودی آن را در قیامت می فهمند.
گفتنی است که این آیه، اشعار به این معنا نیز دارد که « اصل الکتاب » ( کتاب اصلی ) تأویلِ « تفصیل الکتاب » ( کتاب خواندنی ) یعنی قرآن است.
آیات زیر واضح تر از آیات پیش گفته است:
حم * وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ. (12)
ظهور این آیات در آن است که « کتاب مبین » غیر از « قرآن عربی » است که لباس قرائت و عربیت برای فهم مردم بر آن پوشیده شده است. همین کتاب سابقه ای در « ام الکتاب » دارد؛ مقامی بلند نزد خداوند که عقول را بدان راهی نیست؛ کتابی که حکیم است؛ یعنی فصل فصل و جزء جزء ( آیه آیه و سوره سوره ) نیست. در این آیه « کتاب مبین » به عنوان اصل قرآن عربی مبین تعریف شده است:
فإنه ظاهر فی أن هناک کتاباً مبیناً عرض علیه جعله مقرواً عربیاً و إنما ألبس لباس القراءة و العربیة لیعقله الناس و الا فإنه - و هو فی ام الکتاب - عندالله علی لا یصعد الیه العقول، حکیم لایوجد فیه فصل و فصل و فی الایة تعریف للکتاب المبین و أنه اصل القرآن العربی المبین. " (13)
آیات شریفه:
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ (14)
نیز در سیاق آیات شریفه سوره زخرف است. چون از ظاهر این آیات هم به خوبی برمی آید که برای قرآن کریم مقام و موقعیتی در کتاب مکنون بوده که جز پاکان کسی با آن تماس ندارد و تنزیل بعد از آن بوده است. پس قرآن قبل از تنزیل، جایگاهی در « کِتَابٍ مَکْنُونٍ » داشته است؛ همان که در سوره زخرف از آن به « ام الکتاب » و در سوره بروج به « لَوْحٍ مَحْفُوظٍ » یاد شده است:
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ. (15)
این لوح از آن جهت محفوظ است که دگرگونی در آن راه ندارد و روشن است قرآنی که باید به تدریج نازل شود، هیچ گاه از ناسخ و منسوخ و تدریجی که خود نوعی تبدّل است، خالی نیست. پس « کتاب مبینی » که اصل قرآن و خالی از تفصیل و تدرّج است، امری است غیر از این قرآن نازل شده و قرآن مُنزَّل به منزله لباسی برای آن است.
همین معنا که قرآن در مرتبه تنزیل نیست به « کتاب مبین » - که ما آن را حقیقت کتاب می نامیم - به منزله لباس است برای اندام صاحب لباس، مثال است برای حقیقت، مَثَل است برای هدف مورد نظر از کلام مصحح آن است که قرآن احیاناً بر اصل الکتاب نیز اطلاق شود، چنان که در آیه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (16) و آیات دیگر این تعبیر آمده است.
این نکته سبب شده که آیاتی نظیر؛
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (17)
و:
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ (18)
و:
إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (19)
را بر نزول دفعی حقیقت کتاب و کتاب مبین بر قلب مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حمل کنیم، همان گونه که قرآن مفصل تدریجاً در طول مدت دعوت بر قلب مطهرش نازل شده است.
بنابراین تدبر در آیات قرآن می فهماند قرآنی که تدریجاً بر رسول خدا نازل شده، متکی بر حقیقتی متعالی است که عقول عامه بشر از درک آن عاجز و دست افکار آلوده از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است و آن حقیقت ( به صورت دفعی ) بر رسول خدا نازل شد و خداوند به واسطه آن حقیقت منظورش از کتاب را - که بعداً تدریجاً نازل می شود - به آن حضرت ( دفعتاً ) تعلیم داد. (20)
ب.
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ (21)
مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) ذیل تفسیر این آیه شریفه نیز در دو بحث مستقل درباره ی تأویل، به موضوع مورد بحث پرداخته است:
1. ما معنی التأویل؟ 2. هل یعلم تأویل القرآن غیر الله سبحانه؟
حاصل کلام ایشان در معنای تأویل پس از نقل اقوال مختلف و پاسخ از آن ها این است: حق مطلب در تفسیر تأویل این است که بگوییم: تأویل حقیقتی واقعی است که بیانات قرآنی اعم از احکام و مواعظ و حکمت ها همه به آن مستند است؛ این حقیقت در باطن تمام آیات قرآن اعم از محکم و متشابه وجود دارد. این حقیقت از قبیل مفاهیمی که از الفاظ به ذهن می رسد، نیست، بلکه امور عینی است که به لحاظ بلندی مقامش در چهار دیواری شبکه الفاظ جای نمی گیرد و اگر خداوند آن ها را در قالب الفاظ درآورد، برای تقریب به اذهان ما بوده است و خواسته است که ذهن بشر را به گوشه ای از آن حقایق نزدیک سازد.
در حقیقت کلام او به منزله مَثَل هایی است که برای نزدیک کردن ذهن شنونده به مقصد گوینده بیان می شود تا مطلب برحسب فهم شنونده روشن شود، چنان که خود فرموده است:
وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (22). (23)
حاصل کلام علامه در بحث دوم نیز این است: تأویل امر خارجی است که نسبتش به مدلول آیه نسبت ممثل به مثل است. حقیقت خارجی که منشأ تشریع حکمی از احکام، یا بیان معرفتی از معارف الهیه، یا منشأ وقوع حوادثی است که قصص قرآنی آن را حکایت می کند، هر چند امری نیست که لفظ حکم تشریعی یا بیان معرفت الهی یا قصص قرآنی باالمطابقه بر آن دلالت کند، اما همه این ها از آن حقیقت خارجی نشأت گرفته است و در واقع به اثر آن حقیقت اشاره دارد و به نوعی آن را حکایت می کند.
بنابراین تأویل قرآن همان حقایق خارجی است که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش به آن حقایق مستند است، به طوری که اگر آن حقایق دگرگون شود، آن معارف هم که در مضامین آیات است، دگرگون می شود.
بر این اساس، آیه مورد بحث کمال انطباق را با آیات سوره ی زخرف دارد، زیرا این آیه نیز می فهماند که قرآن نازل شده، نزد خداوند دارای امری بلند مرتبه تر و محکم تر از آن است که عقول بشر قدرت فهم آن را داشته باشد و یا دچار تجزی و جزء جزء شدن باشد، لیکن خدای تعالی به سبب عنایتی که به بندگانش داشته، آن را کتاب خواندنی کرده و به لباس عربیت در آورده است تا بشر آنچه را که تاکنون در « ام الکتاب » بود و بدان دسترسی نداشت، درک کند. « ام الکتاب » در اینجا همان است که در آیه یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ (24) آمده و آیه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (25) نیز بر آن دلالت دارد. چنان که آیه:
کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (26)
به طور اجمال بر مضمون آیه مورد بحث دلالت می کند و به حکم هر دو آیه، منظور از احکامِ کتاب خدا این است که این کتاب نزد خداوند امری یکپارچه است و مراد از تفصیل، فصل فصل، سوره سوره، آیه آیه شدن و تنزیل آن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
آیه شریفه زیر بر این معنا و مرتبه دوم ( تفصیل ) دلالت دارد:
وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى‏ مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً (27)
همچنین این آیه می فهماند که قرآن کریم نزد خداوند متجزی به آیات نبود، بلکه یکپارچه بود، آن گاه آیه آیه شده و به تدریج نازل گشته است.
گفتنی است که کلمه قرآن در این آیه: وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ غیر از قرآن معهود ما است که به معنای آیات تألیف شده است.
کوتاه سخن این که از مجموعه آیات یاد شده فهمیده می شود که ماورای قرآنی که در دسترس ما است و آن را می خوانیم و تفسیرش را می فهمیم، امر دیگری هست که به منزله روح از جسد و ممثل از مثل است و آن امر همان است که خداوند از آن به « کتاب حکیم » یاد کرده و تمام معارف قرآن و مضامین اش بر آن متکی است و آن نه از سنخ الفاظ است و نه حتی از سنخ معانی الفاظ.
معنای حقیقی تأویل در آیه مورد بحث نیز همین است که فهم های عادی و نفوس غیر مطهر بدان دسترسی ندارد:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (28) و (29)
آنچه بیان شد، حاصل کلام مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) درباره حقیقت قرآن کریم است

عاشورا وحدت ولایت...
ما را در سایت عاشورا وحدت ولایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ashuravelayatb بازدید : 408 تاريخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1396 ساعت: 10:42